منو درگیر خودت کن، تا جهانم زیر و رو شه
تا سکوت هر شب من، با وجودت رو برو شه
بی هوا، بدون مقصد، سمت طوفان تو میرم
منو درگیر خودت کن، بلکه آرامش بگیرم
با من غریبگی نکن، با من که درگیر توام
چشماتو از من برندار، من مات تصویر توام
من مات تصویر توام
عزیزم!
عشقم!
عمرم!
نازنینم! فروغم!
من مات تصویر توام.
الهی همیشه بمونی برام، تا ابد.
تا ابد بمون برام فروغ! تا ابد بمون
گروه ??? از جمله گروههای معروف راک زیرزمینی ایران است. اعضای گروه در فضای زیرزمینمانندی در شهرک اکباتان تهران تمرین میکنند. موسیقی ??? بهدلیل استفاده از سازهای ایرانی در موسیقی راک و همچنین حال و هوای ایرانی قطعات، به موسیقی «راک ایرانی» معروف است. گروه ???تا پیش از این در قطعاتشان از ترانههای انگلیسی استفاده میکردند ولی در آلبوم جدیدی که در دست تهیه دارند بالاخره به سراغ زبان فارسی آمدهاند تا فضای جدیدی را تجربه کنند. پنج عضو گروه ??? عبارتند از: سهراب، نوازنده گیتار، ترانهسرا و خواننده؛ علیرضا، نوازنده گیتار باس؛ یحیی الخنسا، نوازنده درامز، سلمک نوازنده ترومبون و سردار، نوازنده پیانو. با گروه ??? در مورد موسیقی زیرزمینی و کارهایشان صحبت کردیم.
روحیه بانشاط و طنزآمیز بچههای گروه ??? که در طول مصاحبه دیده میشود، در ترانههای آنها به خصوص در آلبوم جدیدشان هم به وجود دارد. بچههای ??? تعدادی از ترانههای جدیدشان را برای ما اجرا کردند که میتوانید آنها را در پادکست مربوط به گفتگو بشنوید.
سگی در کوچهای به گدای کوری حمله میکند و کور از سردرماندگی به ستایش سگ میپردازد. این حکایت در دفتر چهارم مثنوی (بیت ???? به بعد) نیز آمده است.
در این حکایت وضع خاص کور و ستایش اغراقآمیز او از سگ که او را امیر صید و شیرشکار میخواند، طنزآفرین شده است. همچنین جناسسازی و بازی با الفاظ و در نظر نگرفتن موقعیت مخاطب (که سگ مهاجم است و ستایش و مدح را درک نمیکند تا از حمله دست بردارد) به آفرینش طنز یاری رسانده است.
ابیات پایانی حکایت و تداعیهای سحرانگیز مولانا از فرازهای در خور تامل است:
گفت او هم از ضرورتای اسد
از چو من لاغز شکارت چه رسد
گور میگیرند یارانت به دشت
کور میگیری تو در کوی این بدست
گور میجویند یارانت به صید
کور میجویی تو در کوچه به کید
آن سگ عالم شکار گور کرد
وین سگ بیمایه قصد کور کرد
علم چون آموخت سگ رست از ضلال
میکند در پیشهها صید حلال
معلم و کودکان مکتب (دفتر سوم/????)
کودکان مکتب دستاویزی برای رهایی از ملال درس میجویند و هم پیمان میشوند که استاد را به توهم بیماری درافکنند و با پرسشها و القائات و دعا برای شفای استاد او را به گمان رنجوری دچار کنند. استاد که ابتدا بیماری خود را انکار میکند اندکاندک به وهم دچار میشود و درس را رها کرده به منزل میرود. در برابر اعتراض زن، بر توهم بیماری اصرار دارد تا آنکه در بستر میافتد و چون روز بعد مادران برای عیادت او میآیند، استاد کاملا بیماری خود را باور کرده است.
در این حکایت وضع خاص پدیدهها (استادی که دستخوش کودکان تحت تعلیم خویش میشود) طنزآفرین است. اصرار استاد بر بیماری خود و گریز و لجاجت او در برابر واقعیت، طنز را تعمیق بخشیده است. شوخطبعی مولانا در آنجا که از زبان استاد در حضور مادران، فرزندان آنها را مادر غر میخواند از نکات جالب این حکایت است:
گفت من هم بیخبر بودم از این
آگهم مادران غران کردند هین